تا دل تنهای زخمی از نفس افتاده است
مرغک امید بختم در قفس افتاده است
مثل آن دختر که از ناچاری و بیچارگی
فحشا میکند لیک از هوس افتاده است
یا شبیه جنگجویی که بعد از یک نبرد
از دیارش آوای جرس افتاده است
خستگی در چهره اش موج میزند
روبرویش کشته بس افتاده است
مثل آن مادر شد حالم ....پسرش
در تصادف مرده ، پس افتاده است
در دلم آشوب وغوغاییس... زلزله
گویی که بازهم در طبس افتاده است
درد یعنی درختی خود ببیند شاخه اش
تبرشد پیش چشمانش سپس افتاده است
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
تیپو 
ساعت15:18---28 ارديبهشت 1393
سلام خسته نباشی
مثل همیشه شعرات زیباست
این بار منتظرم یه شعر شاد برامون بنویسی
بهترین های رو برات آرزومندم
پاسخ:سلام ممنونم از حضور گرمتون